بنر عنوان نشریه وقایع اتفاقیه

از شمارۀ

در نوبت بعدی

روزنگاریiconروزنگاریicon

جوخه به خط، هدف وحشی مقابل؛ آتش

نویسنده: عارف قندی‌پور

زمان مطالعه:7 دقیقه

جوخه به خط، هدف وحشی مقابل؛ آتش

جوخه به خط، هدف وحشی مقابل؛ آتش

سقراط پس از دستگیری و متهم‌شدن به چندین اتهام از جمله فریفتن مردم و گمراه‌کردن جوانان، محکوم به مرگ شد. از طرف شاگردان و طرفدارانش پیشنهاد فرار دریافت کرد. آنان پیشنهاد دادند که می‌توانند سقراط را با شیوه‌هایی از قبیل رشوه‌دادن به نگهبانان فراری دهند و او را به سرزمین دیگری هدایت کنند. سقراط این پیشنهاد را قبول نکرد. او دلایل خود را این‌گونه مطرح می‌کند که «هیچ‌گاه نباید کسی را بیازاریم؛ پس چون فرار زندانی به حکومت آسیب و آزار می‌رساند، مورد قبول نیست. همچنین اگر کسی با آن‌که می‌تواند مهاجرت کند، در کشوری بماند؛ به‌صورت ضمنی پذیرفته که از قوانین آن اطاعت کند. بنابراین فرار، نادیده‌گرفتن یک توافق است.» قانون او را محکوم به مرگ کرد و سقراط تصمیم گرفت در زندان بماند، جام شوکران را سر بکشد و زندگی‌اش این‌گونه خاتمه یابد. افلاطون، شاگرد سقراط، ادعا می‌کند که سقراط اعتقاد داشت که اگر دولت از گرفتن جان او می‌گذشت، به شرطی که سقراط دست از تعلیم مردم برمی‌داشت، قبول نمی‌کرده؛ چراکه تعلیم مردم را برای خیر حقیقی جامعه ضروری می‌دانست.

 

گالیله، وقتی دید که کلیسا مستندات علمی او را مبنی بر عدم‌مرکزیت زمین نمی‌پذیرد و او را در دوراهی مرگ یا توبه‌کردن قرار داده، تصمیم گرفت راه دوم را برگزیند. گالیله در کلیسا اعتراف کرد که تفکراتش اشتباه بوده و مطابق گفتهٔ کلیسا، زمین مرکز عالم است. او پس از اعتراف، سال‌ها مخفیانه به مطالعات علمی خود ادامه داد و شاگردان مورد اعتمادی را در خانهٔ خود راه داد و تعلیمشان داد. گالیله با این روش کلیسا را فریفت، به زندگی خود ادامه داد و به گسترش علم خدمت کرد.

 

مکاتب اخلاقی مدرن دربارهٔ این‌که کدام‌یک از اعمال اختیاریِ دو مثال فوق اخلاقی بوده، یا به فضیلت اخلاقی نزدیک‌تر بوده، بحث می‌کنند. وظیفه‌گرایانِ اخلاقی اعتقاد دارند امور و اصول اخلاقی‌ای که اغلب معین و مبرهن هستند را تحت هیچ شرایطی نباید زیر پا گذاشت و به هر قیمتی باید بر حفظ آن‌ها پافشاری کرد. مثلاً در مورد فضیلت اخلاقیِ راست‌گویی؛ اگر تروریستی از ما بپرسد که در کدام اتاق می‌توان آدم‌های بیشتری را یافت (و ما از قصد و غرض او برای کشتن آدم‌ها باخبر باشیم و نیز از جمعیت افراد حاضر در هر اتاق مطلع باشیم)، باید حقیقت را به او بگوییم. حتی اگر جان آدم‌های بی‌گناه گرفته شود.

 

از طرف دیگر، پیامدگرایان اعتقاد دارند در هر شرایطی باید پیامد هر انتخاب را سنجید و با توجه به پیامدهای هر مسیر، سودمندترین آن‌ها را برگزید. در مثال تروریست، از منظر پیامدگرایی باید به او دروغ بگوییم و آدرس غلط بدهیم تا جان افراد کمتری گرفته شود؛ در این‌جا پیامد مثبتِ دروغ‌گویی در این موقعیت بسیار بیشتر از پیامد منفی آن است؛ هرچند که دروغ‌گویی یک رذیلت اخلاقیِ مبرهن باشد.

 

فضیلت‌گرایان تمرکز خود را بر روی انتخاب‌هایی می‌گذارند که پرورش و رشد فضیلت‌هایی مانند عدالت، شجاعت و امثال این‌ها را برای افراد به ارمغان آورد. یک فضیلت‌گرا ممکن است خودش را هدف تروریست قرار دهد تا جان افراد دیگر را نجات دهد. در این صورت شجاعت و رشادتی از خود نشان داده و بذر تکثیر آن را در دل دیگران نیز کاشته است.

 

مکاتب اخلاقی محدود به سه مکتب مذکور نمی‌شوند و بحث دربارهٔ این فلسفه با بیان الکن و اندکِ من نیز میسّر نیست. اما بگذارید بعد از اندکی تفحص در اخلاق، جملهٔ زیر را بخوانیم:

 

«من در این دادگاه برای جانم چانه نمی‌زنم، و نه حتی برای عمرم. من قطره‌ای ناچیز از عظمت و حرمان خلق‌های مبارز ایران هستم. زندان‌های ایران پر است از جوانان و نوجوانانی که به اتهام اندیشیدن و فکرکردن و کتاب‌خواندن توقیف و شکنجه و زندانی می‌شوند. آقای رئیس دادگاه، همین دادگاه‌های شما آنان را محکوم به زندان می‌کند. آنان وقتی به زندان می‌روند و بازمی‌گردند دیگر عملاً کتاب را کنار می‌گذارند؛ مسلسل دست می‌گیرند. ولی آیا با تمام این آن‌چه که صورت می‌گیرد، تمام این خفقان، می‌توان جلوی اندیشه را گرفت؟ شما در تاریخ چنین نموداری دارید؟»

 

این جمله، بخشی از صحبت‌های خسرو گلسرخی در دادگاهی است که حکم اعدامش را صادر کرده بود.

 

در میانهٔ دیگر صحبت‌های گلسرخی دربارهٔ اصلاحات ارضی و دفاعیاتی از طبقات محروم، رئیس دادگاه حرف او را قطع می‌کند:

 

- شما آخرین دفاع خودتان را ارائه دهید و چیزی هم از من نپرسید. به عنوان آخرین دفاع باید مطالبی را بگویید که در مورد اتهام واردشده به نفعتان است.

- من به نفع خودم چیزی برای گفتن ندارم. من فقط به نفع خلقم حرف می‌زنم. اگر این آزادی را ندارم، می‌نشینم.

- شما همان‌قدر آزادی دارید که از خودتان دفاع بکنید؛ به عنوان آخرین دفاع.

 

گلسرخی به حالت قهر و غرور، چند مرتبه دیگر رو به رئیس دادگاه می‌گوید: «می‌نشینم» و بعد کاپشنش را در دستش می‌گیرد و می‌نشیند. پس از دادگاه، گلسرخی با افسری که پیشنهاد فرجام‌خواهی و بازبینی حکم اعدامش را داده بود، مخالفت کرد: «امکان ندارد. من حق ندارم. در این جامعه حق من، جان من است. من این کار را نمی‌کنم.» و سپس به سمت درِ خروجیِ دادگاه رفت. امروزه شواهد تاریخی بعضاً نشان می‌دهند گلسرخی قصد ترور شخصیت‌های بلندمرتبهٔ کشور را نداشته و اتهامی که به او نسبت داده شده، حقیقت نداشته. بارها فیلم دادگاه او را دیدم و هر بار با شوق و لذت بیشتری تماشایش کردم. دفعات آخر، برخی جملات او را همراه خودش تکرار می‌کردم. گاهی به خیالاتم پر و بال دادم و خودم را جای او تصور می‌کردم که دارم به ظالم و هم‌دست‌هایش «نه» می‌گویم. من فکر می‌کنم کشتن، همیشه با جام شوکران نیست؛ گیوتین و طناب و اسلحه هم فقط بخشی از تاریخ‌اند. همان‌طور که فضیلت اخلاقی، همیشه راست‌گویی نیست، دروغ و فرار و جنگ هم بخشی از تاریخ‌اند؛ و تاریخ همیشه قصهٔ نیاکان‌مان نیست، من و شما هم بخشی از تاریخیم.

 

تمام اطلاعات مربوط به زندگی گلسرخی را می‌توان در اینترنت پیدا کرد و خواند. من قصد نداشتم دربارهٔ خانوادهٔ او، سال تولد و شغل و امثال این‌ها چیزی بنویسم. من قصد دارم بنویسم که فرصت دوباره‌ای برای تماشای فیلم دادگاه گلسرخی پیدا خواهم کرد، فرصت دوباره‌ای برای خوانش مکاتب اخلاقی، فرصت دوباره‌ای برای تصمیم‌گرفتن، برای فکر به تصمیم گلسرخی. من اعتقاد دارم گلسرخی پیش از آن‌که «نه» بگوید، هزاران بار به «آری» جاری در مغزش، «نه» گفته است. قصد دارم بگویم فرصت‌ دوباره‌ای که به ما داده می‌شود، گاهی موجب تغییر روند تاریخ می‌شود؛ موجب خیال‌پردازی یک جوان، موجب تغییر قضاوت آیندگان دربارهٔ ما.

عارف قندی‌پور
عارف قندی‌پور

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

کلیدواژه‌ها

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.